میخوام بگم بازم میگم از اون عزیزا بگم از اونایی که نوردنیاند بگم
بگم از اون عزیزی که سرش کردن برنیزه ها سری که بوسیده بود لبش رسول الله
از اون عزیزی بگم که حرف وحدیثش زیاده عاقبتش هم یک کاسه زهر همدم آخرشه
ازنورخدا بگم که رازدارش چاه بود وجودقشنگش امید یتیم ها بود
عاقبت اون و کشتنش نامردهای روزگار اونم کجا خونه امن خداابن ملجم بدکردار
درعجبم نمی دونم چی بگم خدا که اول وآخر، یکی باشه خونه خدا
از اونی میگم که آشنای خدا بود همه جا همه وقتش پرذکر خدا بود
مریض دشت بلا ودوست خوب خدا قلب قشنگش پراز ذکر خدایا خدا
از اونی بگم که علم شرمنده اش شد یاز اونی که صادق ال محمدشد
از اونی میخوام بگم که نورهفتم بود انگاری خشم در نگاهش بیگانه ای بود
از اونی بگم که غریبی آشناست نورجان ودیده مردم خوب ماست
زکرم این عزیز آهو هم دلشاد شد زوجود با برکتش ایرانم آباد شد
زدو عزیز بگم من که غریبند همه زمان هم تو گذشته وهم تواین زمان
زعزیزی بگم یازدهمین نورخداست بعداز اون نوبت اخرین نور خداست
یه عالم چشم انتظارند نمی دونم راست ودروغ می گند که دوستش داریم از صدق یا که دروغ
خدا کنه زود بیاد جهان وپرنورکنه پراز سرسبزی وسنبل وعین بهشتش کنه
با بودن این عزیزچشمامون گریان شدند برابری برادری عقده انسانهاشدند
خدایا عمری بده ببینمش یک لحظه بعدش نمونم تواین دنیا یک لحظه
این دنیا ارزشی نداره جزء که خوب باشیمم پس چرا جنگ وجدال سوهان دل باشیم