جایگاه انسان
مقدمه
انسان بهعنوان اشرف مخلوقات، جایگاه خاصی در جهان دارا است. تعیین جایگاه و منزلت انسان در نظام هستی، موضوع مهمی است که لزوماً باید به آن توجه شود.
زمانی که از جایگاه و منزلت آدمی در جهان هستی سخن میگوییم، مراد و مقصود، تعیین میزان قابلیتهای مادی و فیزیکی، و اقتدار و بهرهمندی انسان در مقایسه با دیگر حیوانات و موجودات نیست، زیرا بیتردید، انسان در سایة بهرهمندی از عقل، هوش، درایت، قدرت ابزارسازی و بهرهگیری از شرایط خود، تفوق فیزیکی و تکنیکی بر همه موجودات کرة زمین دارد و حاکمیت خود را بر دیگران تحمیل کرده، در این زمینه دارای جایگاه ویژه و ممتازی است. مقصود از تعیین منزلت و ارزش انسان، قضاوت دربارة ارزشهای معنوی و اخلاقی انسان است
جایگاه انسان در این دنیا(از نظر فلاسفه)
انسان در خلقت خود مجبور است. هیچ نقش و تأثیری در به دنیا آمدن خویش ندارد، اما پس از خلقت آزاد و مختار است، البته شیعه امامیه بر خلاف دیدگاه متکلمان معتزله که معتقدند اختیار انسان مطلق است و نیز بر خلاف نظر اشاعره که انسان را حتی در افعال و اعمال اختیاریش مجبور می دانند، معتقد است که انسان پس از خلقت در افعال و اعمالش نه آزاد مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه امری است بین این دو.
استاد شهید مطهری درباره اختیار و آزادی انسان می گوید: انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می بیند که هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راه ها بر او بسته نیست.
یکی از آنها به نظر و اراده شخصی او مربوط است؛ یعنی فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معین می کند.
امتیاز انسان از سایر موجودات این است که اعمال و افعال وی از آن سلسله حوادثی است که سرنوشت حتمی و تخلف ناپذیر ندارد؛ زیرا که افعال انسان به هزاران علل و اسباب بستگی دارد و از آن جمله اراده، انتخاب و اختیاری است که از خود بشر ظهور پیدا می کند
مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی در این باره می گوید: بدون شک انسان نسبت به کارهایی که از روی علم و اراده انجام می دهد، اختیار تکوینی دارد، البته این اختیار مطلق نیست. زیرا که اختیار وی از اجزای سلسله علل است. اسباب و علل خارجی نیز در محقق شدن افعال اختیاری وی دخالت دارند. به عنوان مثال اگر انسان یک لقمه غذا را بخورد که یکی از کارهای اختیاری اوست، هم اختیار او در آن دخیل است و هم وجود طعام در خارج و هم خوش طعم بودن غذا و چندین اسباب و علل دیگر که همه در این عمل اختیاری ؛ یعنی خوردن انسان دخیلند و باید فراهم باشند . پس صادر شدن فعل اختیاری از انسان متوقف بر موافقت اسبابی است که خارج از اختیار آدمی است و در عین حال دخیل در فعل اختیاری اوست و خدای سبحان در رأس این اسباب است و همه آنها حتی اختیار انسان به ذات پاک او منتهی می شود. چون اوست که آدمی را موجود مختار خلق کرده هم او را خلق کره و هم اختیارش را(طباطبایی، محمد حسین، المیزان (ترجمه) ، ج 16، ص 97)
انسان از نظر سارتر شبیه انسان از نظر مارکس میباشد؛ یعنی او معتقد است انسان طبیعت ثابت یعنی خوب یا بد ندارد، بلکه انسان آن چیزی است که میخواهد باشد. به بیان دیگر، انسان موجودی است که هیچ خصلت ثابتی در درون خود ندارد؛ موجودی بیرنگ که در عین حال آمادة پذیرش هرگونه رنگی است
سارتر انسان را محکوم به آزادی میداند که تنها میتواند دست به گزینش بزند. از نظر او هیچ عامل تاریخی، محیطی، عاطفی، درونی و بیرونی نمیتواند وی را از این محکومیت رها سازد سارتر از این نظر در برابر امیل دورکهایم، مارکس و فروید قرار میگیرد که هریک به ترتیب انسان را محکوم محیط اجتماعی، جبر تاریخی و غرایز میدانند از نظر سارتر انسان یک موجود وانهاده در جهان است که در آن نه تنها خدا وجود ندارد؛ بلکه هیچ تکیهگاهی نه در جهان درون و نه در جهان بیرون، برای انسان وجود ندارد. همانگونه که گفته شد، از نظر سارتر انسان طبیعت ثابتی ندارد؛ یعنی نه خوبی در نهادش نهفته و نه بدی، ولی او با آزادی اراده و اختیار و مسئولیت جهانی که دارد میتواند دست به انتخاب بزند و آیندة خود را بسازد.